برچسب ها
چكيده: مفهوم "دولتهاي فروريخته يا ورشكسته" (Failed States) از جمله مفاهيمي است كه در دوران جنگ سرد عمدتا از زاويه مباحث توسعه و بويژه در ادبيات سياسي (الگوي هانتينگتون) آن مورد توجه تحليلگران مسائل جهان سوم يا دولتهاي پسااستعمار قرار داشت. با پايان جنگ سرد، روند نظريه‌پردازي درخصوص اين قبيل دولتها (ورشكسته) از ويژگيهاي خاصي برخوردار شد. از يك‌سو به غناي تحليلي آن از منظر انديشه‌ورزان آكادميك افزوده شد و از سوي ديگر، اين مفهوم از كارويژه‌هاي خاصي در چارچوب رفتار خارجي آمريكا، خاصه از ابعاد امنيتي، برخوردار گرديد. سوگيري ملاحظات كابينه كلينتون (بويژه در بحران سومالي) و سياستهاي اعلامي ايالات متحده بعد از 11 سپتامبر در ارتباط با هويت بخشي امنيتي به مفهوم "دولتهاي ورشكسته"، حكايت از همين معنا دارد. كليد واژگان: دولتهاي ورشكسته (ناكام)، ملاحظات امنيتي نوين، آمريكا، نرم‌افزارگرايي، سياست خارجي - مقدمه: در ابتدا بايد توجه داشت كه بررسيهاي مربوط به دولتهاي ورشكسته يا ناكام، صرفا در چارچوب ارزيابي "چگونگي پيدايي تعادل و تعامل ميان دولت و جامعه" هويت مي‌يابد. بر اين اساس، اين طيف از دولتها بر وجود نوعي تنش، درگيري و كشمكشهاي جنگ‌طلبانه در عرصه اقتدار دولتي تصريح دارند؛ عارضه‌هايي كه در ابتدا زمينه‌هاي تضعيف، ناتواني و سپس ورشكستگي و فروريزي دولت را موجب مي‌شود. در چارچوب بررسي ويژگيهاي اين قبيل دولتها (ورشكسته) از محورهاي گوناگوني چون جنگهاي داخلي حاصل از مخاصمات نژادي، مذهبي و زباني ميان گروههاي محلي، ناهماهنگي ميان جوامع محلي، ناتواني در كنترل مرزهاي ملي و اعمال اقتدار بر بخشهايي از قلمرو سرزميني، قرباني كردن ملاحظات و ارزشهاي موردنظر اكثريت جامعه و حمايت از منافع طيف معدودي از نخبگان نام برده شده است. (روتبرگ، 1381، 103-102) بدين‌ترتيب بايد گفت كه اگر ابتدايي‌ترين مرحله دولت‌سازي به استراتژيهايي مربوط مي‌‌شود كه دولت براي انباشت و تمركز قدرت در چارچوب كارويژه نهادهاي وابسته به خود به كار مي‌گيرد (Ayoob, 1996, 38)، دول ورشكسته عملا فاقد ويژگي مزبور و يا "اقتدار عام" هستند و يا اينكه از اراده و تمايل لازم براي اعمال اين اقتدار در جهت تحقق اهداف موردنظر برخوردار نيستند. اين اهداف كه پيش از اين در ادبيات هابزي به عنوان "قرارداد اجتماعي"(1) مورد تأكيد واقع مي‌شد، امروزه شامل برقراري صلح در جامعه‌اي است كه واجد اقليتها و منافع متعدد و متنوع است. (Gross, Op.Cit., 456) در همين خصوص مي‌توان گفت كه دولتهاي ناكام با شرايط خاصي كه در آن ساختار، اقتدار (قدرت مشروع)، قانون و نظم سياسي افول يافته‌اند، مواجه شده‌اند و در اين ميان گريزي جز پايه‌ريزي نظم جديد نخواهد بود. (Bilgin & Morton, Op.Cit., 64) بايد توجه داشت كه روند انديشه‌ورزي در خصوص دولتهاي ورشكسته، دست‌كم از سابقه‌اي حدود نيم قرن برخوردار است. ديدگاههاي دهه 50 درخصوص رابطه ناكامي‌هاي اقتصادي همراه با فاصله انتظارات با بروز اختلاف و درگيري كه در قالب آثار رابرت‌گر، و برينتون قابل تشخيص است، در دهه 60، در چارچوب ديدگاه هانتينگتون در بررسي ارتباط ميان "بسيج اجتماعي و توسعه اقتصادي" از رشد خاصي برخوردار شد (Oliker & Szaynan, 2003 : 10). بوزان در تبيين چگونگي تأثيرپذيري ملاحظات امنيت (در سطوح داخلي و منطقه‌اي كشورهاي جهان سومي و امنيت بين‌الملل) از وضعيت داخلي حكومتهاي ناكارآمد و نيز كارآمد، مباحث قابل تأملي را در دهه هشتاد و اوايل دهه 90 مطرح مي‌نمايد. سير تحليلهاي مربوط به شرايط حاكم بر دولتهاي ورشكسته در سالهاي بعد از جنگ سرد، مسير خاصي را در جهت پردازش ابعاد گسترده امنيتي آن طي نمود؛ روندي كه در كنار برخورداري از ظرايف تحليلي و تبييني خاص، در مسير ملاحظات نوين آمريكاي بعد از جنگ سرد از درونمايه كاربردي مشخصي برخوردار شده است و تصويري نمونه از همپيوندي ميان "مؤلفه‌هاي دولتهاي ورشكسته" و "منافع امنيتي آمريكاي بعد از 11 سپتامبر" را ترسيم مي‌نمايد. از بعد روش‌شناسي، سؤال اصلي اين مقال عبارت است از اينكه: «كارويژه‌هاي توسعه‌اي مفهوم "دولتهاي ورشكسته" در شرايط جهاني بعد از جنگ سرد، چه نوع تحول محتوايي را پذيرفته است؟ و در اين زمينه، كارويژه‌هاي امنيتي اين مفهوم چه ميزان از سياستهاي اعلامي و اعمالي آمريكا را به خود معطوف ساخته است؟» با توجه به پرسشهاي محوري پيش‌گفته، فرضيه اصلي موردنظر از اين قرار است: «مفهوم "دولتهاي ورشكسته" در ملاحظات امنيتي آمريكا بعد از جنگ سرد (بويژه بعد از 11 سپتامبر" ابعاد جديدي از تهديدزايي امنيتي را براي جهان سوم، بويژه در سطح خاورميانه، در سطوح نرم‌افزاري و سخت‌افزاري امنيت، موجب خواهد شد.»
کد خبر: ۲۸۵۴۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۳

پربیننده ترین